اقرء ای شاعر این مکتب
اقراء ای شاعر این مکتب برهان قلم از غزل بی جان
به کفن مبرد قلم حسرت هرکس که کشد نفس از طغیان
نرسد روزی علقی آید از باور خود قلمی ساید
درسرسودای جهان زاید آنگه مکنی عجب از انسان
ان الانسان لیطغی به گاه قدرت و استغنا
نهفته نعره ی انسان ها را ثروت به ستم قدرت به بیان
قلمی برا ی مردم مسکین قلمی دریده جامه ی تمکین
قلمی کشیده خنجر خونین به نبرد جاودانه ی عصیان
انسان نماد ربک الاکرم طغیان نماد ما لم یعلم
و غزل نماد تحقیر قلم وکفن به رنگ سوره ی رحمن
ان الانسان لیطغی به گاه قدرت و استغنا
نهفته نعره ی انسانها را
ثروت به ستم قدرت به بیان
شعر از محمد حسین داودی
نظرات شما عزیزان:
[ 23 تير 1394 ] [ ] [ محمد حسین داودی ]
[ ]